عزیز دل مامان ایلیاعزیز دل مامان ایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

نبض زندگی "ایلیا"

شروع دوباره...

گردشانه

یه هوای خوب و یه عصر دل انگیز و صد البته بهونه گیری آقا ایلیا که حوصله ام سر رفته باعث میشه بریم پارک و گردش... شاید جالب ترین تفریح اون روزت تماشای قورباغه ها بود تا حالا یه قورباغه ی واقعی ندیده بودی هوش میگفتی مثل قورباغه هاااااااای تو کارتن میمونه!!!! و صد البته خاک بازی که هرکجا و تو هر شرایطی بزرگترین سرگرمیته! فوتبال بابا و پسراش با میوه های کاج که رو زمین ریخته بود... ...
31 ارديبهشت 1396

گردش با عمه و فامیلاش...

وقتی از رشت مهمون اومده بود برای عمه زهراشون تموم وقتی که اونجا بودیم با اونا گذروندی حتی وقتی تو حیاط نشسته بودن دسته جمعی یا وقتی که تصمیم گرفتن برن پارک گردش... عمه زهرا تو رو با خودش برد و برای اولین بار سوار قلعه ی بادی شدی...       مرسی عمه زهرا خاطره ی خیلی خوبی از اون روز برای ایلیا مونده... ...
31 ارديبهشت 1396

تند تند نوشت...

پسرک بزرگم ایلیای نازنینم حالا به یمن وجود داداش محمد مهدی بزرگتر از سنت شدی هم تو مثل بزرگ تر ها رفتار میکنی و هم ما ناخودآگاه با تو مثل بزرگترا رفتار میکنیم وقتی تو رو با بچه های هم سن و سالت مقایسه میکنم واقعا تعجب میکنم این روزهای ما پر مشغله تر از قبل شده داداش محمد مهدی نیاز به توجه بیشتری داره و کمتر وقت فراغتی میمونه برای نوشتن خاطراتتون نگاهی گذرا میکنم به اردیبهشتی که گذشت...   این عکس جامونده برای روز پدر خونه ی عزیزه همه با هم هماهنگ کردیم و سر یک ساعت خونه ی عزیز بودیم و بابایی رو غافلگیر کردیم شن جادویی که هدیه ی جشن پایان ترم زمستانی کلاس ژیمناستیکته خیلی دوس داری باهاشون بازی کنی منت...
31 ارديبهشت 1396

باز رسیده از راه اردیبهشت زیبا...

با توجه به آب و هوای شهرمون که زمستونایی با سرمای خشک و تابستونایی با گرمای وحشتناک داره تنها فصلی از سال که میشه گشت و گذار کرد بهاره... خصوصا اردیبهشت... روزهای اردیبهشت همیشه خاصن و پر از تازگی یه روز اردیبهشتی تو راه خونه ی عزیز ...
11 ارديبهشت 1396

آرامش

خونه ای که توش سه تا مرد باشه کم پیش میاد آروم باشه همیشه صدای بازیهای پسرونه ی بابا و پسراش شنیده میشه یه موقع هایی جیغ میکشن و میخندن یه موقع هایی دعواشون میشه و قهر میکنن پسرات هر چقدرم کوچیک باشن همیشه یار باباشونن و عاشق فوتبال همیشه پوست خوراکیهای که خوردن رو زمین و رو کابینت افتاده همیشه همینکه گرسنه میشن شروع میکنن به بد قلقی کردن و تو باید یادت باشه که سه تا مرد داری که نباید شکمشون خالی باشه لباسا رو که میشوری سه تا پیرهن تو سه سایز مختلف هست که باید اتو کنی خونه ای که سه تا مرد توشه پر از زندگیه خونه ای که سه تا مرد توشه هیچ وقت آروم نیس اما همیشه مملو از آرامش خیالت راحت سه تا مرد مثل کوه پشت...
11 ارديبهشت 1396
1